174. اگر من نخوانم بخوان تو بخوان ...
همه اش جمع می شود در یک کلمه. یک کلمه که همه دل تنگی هایم را می بلعد و می شود لبخند و می شود زندگی. چقدر بد است که گاهی زندگی ات در کلمات خلاصه می شود. در آدم ها. در لحظه ها.چقدر سخت است گاهی که باید...
View Article175. واسه هر کی دل من تنگ می شه/ تا می فهمه دلش از سنگ می شه
اینجا هنوز هم خانه ی من است...اندکی آرام شده ام. چه دارد این روزهای گرم که دلم را می برد به جایی حوالی یک سال پیش. من هستم. هنوز ایستاده ام. گرچه این ایستادن ها عادت شده اما بهتر از شکستن است.نمی دانم...
View Article176. بی تو همه دردم/ چون آتش سردم/ ای مایه ی جوش من/ ای از تو خروش من
یک وقت هایی، یک آدم هایی هستند که بودنشان به حدی خوب است که نمی توانی تصور کنی اگر نباشند چه می شود...یک آدم هایی هستند که تو بهشان تکیه می کنی...و به حدی تکیه گاه خوبی هستند که کافی است نباشند تا دنیا...
View Article177. دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم...
می دانی عزیزترین...خیلی سخت است که بنشینی و ببینی که عزیزترینت دارد خودش را از تو می گیرد...سخت است...دیشب می دویدم در خواب... می دویدم... اشک می ریختم... ناله می کردم...نبودی...یعنی بودی ولی ...چه کنم...
View Article178. شکست عهد مودت نگار دلبندم/برید مهر و وفا یار سست پیوندم
دنیای عجیبی داریمانقدر عجیب که گاه نمی توانی همه ی اتفاقاتش را اتفاق بدانی ...یک یادآوری خاطرات نه چندان دور...یک دوست نه چندان قدیمی...یک آهنگ نه چندان آشنا...اشک های نه چندان کم...ای بابا! یادآوری که...
View Article179.در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست/این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع
واژه ها وزن دارندمراقب باشخیلی مراقب باش که دل نازکی را زیر چکمه های واژه هایت له نکنی...
View Article180. اگه یه روز بری سفر / بری ز پیشم بی خبر...
روزهای پر مشغله را می گذارم کنار و نفسی می کشم در این خانه ی تنهایی ها....یادت هست؟یادت هست که چقدر در و دیوار اینجا آزارت می دادند؟و من چه داشتم جز این خانه؟.یادت هست؟یادت هست ماه آسمان بودن را؟.یادت...
View Article181. گاهی هزار دوره دعا بی استجابت است/گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود...
آدم ها می روند و می آیند و به ندرت در کنار هم توقف می کنند...کمند آدم هایی که آنقدر در کنارت بمانند تا عادت کنی به بودنشان...و از آن هم کمترند آدم هایی که بعد از اینکه عادت کردی بهشان، بمانند و تاب...
View Article183
فکر نمی کردم این وبلاگ روزی به انتها برسهحذفش نمی کنم چون دریچه ای به خاطرات گذشتمهاما شاید دیگه هرگز چیزی ننویسمیه چیزی تو مایه های نقطه سر خط ...+ همه ی ما آدما به پایان می رسیم ... این یه حقیقته...
View Article184. زین قصه هفت گنبد افلاک پر صداست / کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
دوباره برگشتمچرا برگشتن گاهی سخت است؟چرا بودن سخت می شود گاهی؟و نفس کشیدن ...و ...خوابم می آید مهرباندر این سرمای کرخ کننده فقط و فقط خوابم می آید...سردم است ...دستانم را ببین ...ببین چطور از زور سرما...
View Article185. عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را / در مملکت حسن سر تاجوری بود
کتاب را می گیرم دستم. پوست دستم می سوزد انگار ...یادم به فال دیشب می افتد...هر گنچ سعادت که خدا داد به حافظ/از یمن دعای شب و ورد سحری بوداشک بی وقفه می چکد.لبانم را روی جلد خوشبویش می کشم و یادم می...
View Article186. صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو/یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو/یا دل از دیدن تو سیر شود بعد برو تو اگر کوچ کنی بغض خدا می شکند/صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو درد در تنم می پیچد و صدایم بلند می شود. می نالم. ناله ام پر است از...
View Article187. سری که بر سر گردون به فخر می سودم/بر آستان که نهادم؟ بر آستان فراق
دل ... تنگ می شود... و تو مجبوری بغضت را فرو بخوری ... چرا که چشمی نگرانت نیست ... دیگر چشمی نگرانت نیست ... و تو تا سر حد مرگ دلتنگ آن نگاه نگرانی ... ++ گفته بود نفرین نکنم... قسمم داده بود که هر...
View Article188. حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس/ در بند آن مباش که نشنید یا شنید
در را می بندم و به در تکیه می دهم. فکر می کردم آب داغ حالم را جا می آورد اما تنها خسته ترم کرده. داغ ترم کرده. چه تبی است که دست از سرم بر نمی دارد؟ موهایم را همانطور خیس می پیچانم و می پیچانم و می...
View Article189. مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ/که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون...
آلبوم را باز می کنم...خیره می شوم به عکس ها. به عکس هامون. اشک نمی گذارد ببینم اما ذهنم همه ی خاطرات را زنده می کند ... می گذارد روبرویم و عذاب می کشم...پلک های ورم کرده ام را می بندم.دلم می خواهد...
View Article190. مسلمانان مرا وقتی دلی بود/که با وی گفتمی گر مشکلی بود
دیشب که در خودم فرو رفته بودم و فارغ از درد چشمانم به گذشته فکر می کردم متوجه چیزی شدم...متوجه لایه ی یخی ضخیمی که دارد دور تا دور قلبم را فرا می گیرد...متنفر شده ام ...از خیلی چیز ها ...از چیزهایی که...
View Article191. چرا حافظ چو می ترسیدی از هجر نکردی شکر ایام وصالش
قدم هایم را شمرده بر می دارم. تقریبا مطمئنم که در این راهرو تنهایم...کسی انگار صدایم می کند.سر که بلند می کنم هیچ کس نیست...هنوز سرم را پایین نینداخته ام که ...فقط یه برق است انگار ...می جهد و...
View Article192. دوش لعلش عشوه ای می داد حافظ را ولی/من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم
وقتی عادت به نوشتن نداشته باشی سخت نیست برایت که دنیایی حرف روی دلت باشد و برای هیچ کس نگویی شان. وقتی سخت است که همیشه کلمات همدم لحظه هایت بوده باشند. آن وقت است که با گم کردنشان می نشینی و به...
View Article193. بیدار شو ای دیده که ایمن نتوان بود/زین سیل دمادم که در این منزل خواب است
در خانه را باز می کنم. سرم را در شال گردن دوست داشتنی ام فرو می برم. هنوز در خانه را پشت سرم نبسته ام که کسی از پشتم رد می شود. یادم می رود سلام کنم. یادم می رود تمام آداب معاشرت هایی که باید برای...
View Article
More Pages to Explore .....